یادداشت های نمایشگاه 5؛ تاملی در بازدید از نمایشگاه

فقر اقتصادی ناشی از توقف توسعه و رشد افسارگسیختهی تورم، شالودهی فرهنگ را نیز با فقر فرهنگی درآمیخته است. نمایشگاه کتاب تهران را بیرمق، پوپولیستی و تهی از حضور اندیشمندان و اهل نظر یافتم.
در بازدیدی چندساعته، از برخی غرفهها دیدن کردم. شروع بازدید از غرفهی دانشگاه ادیان و مذاهب بود.
۱. بسیاری از آثار منتشرشده توسط ناشران مختلف برایم جذابیتی نداشتند و چنگی به دل نمیزدند. در غرفهی نشر ادیان و انتشارات دانشگاه ادیان، تنها چیزی که در نگاه نخست مرا جذب کرد، طراحیهای چشمنواز جلد آثار جدید و تجدیدچاپشده بود؛ و این، شاید بهترین تجربهی من از این بازدید بود. با اینحال، خیلی زود احساس یأس و اندوهی بر من چیره شد؛ اندوهی ناشی از فقدان آثار عمیق، چالشبرانگیز و انتقادی در حوزهی مطالعات ادیان و مذاهب.
۲. دیگر غرفهها عمدتاً پر بودند از کتابهای انگیزشی سطحی، که روی هر جلد، یکی از مفاهیم وجودی انسان نقش بسته بود. تقریباً تمامی این آثار ترجمههایی از مترجمانی ناشناس بودند که با کمی تورق، میشد دریافت ترجمههایی ناپخته و غیرقابل اعتمادند.
۳. حذف بخش مطبوعات، که در دوران اصلاحات و حتی در برخی سالهای پس از آن محل رفتوآمد چهرههای فرهنگی و سیاسی بود، فضایی بیروح و بینشاط به نمایشگاه امسال داده بود.
۴. مشاهدهی ظاهر، پوشش و رفتار برخی بازدیدکنندگان ـ بدون آنکه بخواهم قضاوتی کنم ـ نشان میداد که بسیاری از آنان نه برای کتاب، بلکه برای تفریح و ثبت عکس در شبکههای اجتماعی آمدهاند.
۵. هیچ میلی برای بازدید از بخش ناشران خارجی (اعم از انگلیسی و عربی) در خود ندیدم. خاطرهی نمایشگاههای سالهای قبل در ذهنم زنده شد، زمانیکه حضور پرشور دانشجویان، طلاب و پژوهشگران چنان بود که گویی نمایشگاه کتاب، هر سال، سرآغاز یک دگرگونی فکری و پارادایم تازه در اندیشه بود. اما آنچه امروز دیدم، تهی از آن شور و معنا بود.
۶. و سرانجام، نکتهای که نمیتوان از آن گذشت، اینکه نمایشگاه کتاب به رویدادی روتین و تکراری بدل شده است. انگار تنها دغدغهی برگزارکنندگان، این است که “نباید فلانگونه باشد”، نه اینکه “باید چگونه باشد”. این نوع برگزاری فاقد عمق فرهنگی و دور از شأن یک رخداد تأثیرگذار ملی است.
نتیجه:
نمایشگاه سیوششم کتاب تهران، حتی نتوانست کتابخوانان تهرانی را به راهروهای فرهنگیِ محل نشر بکشاند.
نمیدانم چرا احساس میکنم خُرد شدهام. تحقیر شدهام. رنجورم. فضای یک رویداد بزرگ فرهنگی باید برای ما که در حوزهی علم و دانشگاه فعالیت میکنیم، امید، انگیزه و احساس ارزشمندی به همراه داشته باشد. اما حیف که چنین نبود…
در پایان، وظیفهی خود میدانم از جناب آقای محمدی شجاعی و همکار محترمشان جناب آقای مصدق، بهخاطر تلاشهای صادقانهشان برای اداره و ارائهی مطلوب غرفهی دانشگاه ادیان، صمیمانه تشکر کنم. نیز انصاف حکم میکند که سفر رفتوبرگشت همراه با دکتر حدادی و آقای محمدی شجاعی ـ که سرشار از گفتوگو، خنده و تبادل نظر بود ـ را بهعنوان یکی از لحظات دلنشین این روز، به یاد بسپارم.
باقر طالبی دارابی